فاطمه

ساخت وبلاگ
چه سرنوشت عجیبی در انتظارش بودکه گیسوان بلندت طناب دارش بودطناب محکمی از جنس بافه های غزلکه رنگ تیره ی آن رنگ روزگارش بودشبی نگاه تو در سینه اش زبانه کشیدشبی نگاه تو.. تضمین انتحارش بود!و شاخه شاخه تنش را بدست شعله سپردو زیر پای تو انبوه شاخه سارش بودو بعد خاک تنش را به باد دادی و رفتو بعد دفتر شعری که یادگارش بودپ.ن:تو را به دست تبر ها سپرده بود و همینقصور بخش بزرگی از اشتباهش بود..صادق اصغریتهران/بهمن ۱۴۰۰کانال تلگرام: kandorimeبرچسب‌ها: شعر, وبلاگ, صادق اصغری فاطمه...ادامه مطلب
ما را در سایت فاطمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shearsaabz بازدید : 86 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 6:23

همان محیط همان صحنه های تکراریو چشم های تو آن قهوه های قاجاریهنوز در پی دستی برای معجزه امهنوز در پی راهی برای بیداریهمان محیط همان صحنه های تکراری درست بین هیاهوی خواب و بیداریسوال مسخره ام؛ +های.. دوستم داری؟_ نگاهِ خسته و لبخند و پاسخی کاری !تو را شبیه نفس های چند ساعت بعدتو را دلیل نفس های قبل میدیدمتویی رفتی و طی چند ساعت بعدمن همیشه ی خود را به جا نمی آریتو در سیاهی آنشب سحابه ای بودیکه بر تمامی شن های دشت میباریدچنان که میشد از این انفجار زیباییبه شکل های جدیدی مرا بیازاریکسی شبیه تو در جسم سرد آینه بودکه روبه روی تو بود و مدام میپرسیدچگونه میشود آن دست های خالی را به دست های خدایی که نیست بسپاریسپس دوباره رسیدی و پشت پنجره هاصدای پای تو بود و سرود زنجره ها..که چشم خیره ی دشتی در انتظار تو بوددر انتظار قدم های ابرِ آذاری!رها به شکل درختی که دست یاغی بادبه جسم زخمی سنگی بزرگ میکوبید دوباره خواب تو را دیدم و یقین دارمکه جای خالی من را نگاه میداری#صادق_اصغریپنج خرداد ۱۴۰۱برچسب‌ها: صادق اصغری, شعر, حافظ, فاضل نظری, گنجور فاطمه...ادامه مطلب
ما را در سایت فاطمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shearsaabz بازدید : 69 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 6:23

داری میری و دنیامو میبینیشب و روزم داره یک رنگ میشهتو که میری ببین پشت قدمهاتسر بود و نبودم جنگ میشه داری میری و میبینی میمیرمچه فرقی داره تو خونه_خیابونکه من میمیرم و یک خط قرمزمیشینه رو همه خاطره هامون نشستم روبه روت تا قبل رفتنچشات آوار دنیامو ببی فاطمه...ادامه مطلب
ما را در سایت فاطمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shearsaabz بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 22:07

شبیه کودکی با قصه های بی صدایت آشنا بودممن از آغاز با لحن صدای آشنایت آشنا بودم نگاهت آسمان جسمت زمین لبخند هایت خوشه ی گندمشبیه چشمه ای با انتظار ریشه هایت آشنا بودم میان ابر های تیره خندیدی و میدیدم تو را آری..عروس آسمان با خنده های بی هوایت آشنا ب فاطمه...ادامه مطلب
ما را در سایت فاطمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shearsaabz بازدید : 102 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 22:07

دلوم یگ جوری مره وقتی که چیشمای تو رهجوری حرفاته مگن انگاری حرفای تو ره.. مث دریا ممانه هر کی میاد نه نمگیآخرش ماهیای اوو دل دریای تو ره... خودته گم مکنی دست مایم نیس بوخوداتا میام پیدا کنوم چهره ی فردای تو ره...!! ایی پا او پا مکنی بسه دگه خوب بلدم  فاطمه...ادامه مطلب
ما را در سایت فاطمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shearsaabz بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 22:07

هرگز به تنهایی خود باور نداشته ست
سرباز غمگینی که همسنگر نداشته ست

او مومن بالفطره ی تنهایی خویش است
تسلیم آیینی که پیغمبر نداشته ست..

محتاج اشک و روضه و شور زیارت نیست
گوری که در اعماق خود پیکر نداشته ست

 ناخوانده ای بودیم و صاحبخانه ی دنیا
جز اهرم غم چاره ای دیگر نداشته ست..!

راه گریزی نیست از دنیای پوچی که...
دردی به جز دلدادگی در بر نداشته ست؟!

#صادق_اصغری


برچسب‌ها: صادق اصغری, فاضل نظری, شهریار, مولانا, تهران فاطمه...
ما را در سایت فاطمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shearsaabz بازدید : 88 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 22:07

نگاهت نقطه ی پیوند ماه و آبی دریانگاهت آسمانی بر فراز شهر ماهی ها نگاهت باعث افسردگی مزمن آدمنگاهت علتی بر التزام خلقت حوا نگاهت از تبار «نغمه های رومی» گوتهنگاهت راز پنهانی لبخند مونالیزا نگاهت گوشه ای از التهاب زخم تاریخینگاهت سینما رکس و خوراک انق فاطمه...ادامه مطلب
ما را در سایت فاطمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shearsaabz بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 22:07

خنده هایت دروغ میگفتندبی نهایت دروغ میگفتندو دروغ قوت غالبت بود وجای جایت دروغ میگفتند یادم آمدکه توی آیینهگفته بودی که دوستت دارمهمصدا با تو مردم یک شهردر صدایت دروغ میگفتند دیده بودی که توی دفتر منهمه ی فصل هام پاییزند؟دیده بودی که ابر های سیاهبه ه فاطمه...ادامه مطلب
ما را در سایت فاطمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shearsaabz بازدید : 101 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 22:07

دلم مهمون دستاتواسیر موج موهاتهچشام ماهی سرخی کهمیون تنگ چشماته مگه میشه دلم غرقچشای دیگه ای باشهو این دیوونه پیگیرخدای دیگه ای باشه؟ چقد غمگینم اما توداری بی وقفه میخندیبزن دنیامو روشن کنچرا چشماتو میبندی؟ هوای کوچه دلگیرهزمین بوی تو رو دارهیه ابر ت فاطمه...ادامه مطلب
ما را در سایت فاطمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shearsaabz بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 22:07

بهار گوشه ای از نوبهار چشم تو بود
بهار کوچه ای از قندهار چشم تو بود

اگر دوباره زمین چهره ی بهاره گرفت
به لطف خال سیاه کنار چشم تو بود!

شبیه دختری از کوچه های تنگ خزان
بهار آمد و در انتظار چشم تو بود..

اگرچه آمدنش یک بهانه بود و زمین
اسیر یوسُفِ در انحصار چشم تو بود!

بهار آمد و جایی قدم زدی که در آن
دلی شکسته که روزی دچار چشم تو بود..

#صادق_اصغری

فاطمه...
ما را در سایت فاطمه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shearsaabz بازدید : 113 تاريخ : چهارشنبه 27 فروردين 1399 ساعت: 9:14